صابون شترمرغ 2

صابون شترمرغ

صابون شترمرغ 2

صابون شترمرغ

شعر در مورد پاییز

شعر نو عاشقانه پاییزی

چشم در راه بهاری نیست

گر زچشمش پرتو گرمی نمی‌تابد،

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،

باغ بی‌برگی که می‌گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه‌های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت

پست خاک می گوید

باغ بی‌برگی

خنده اش خونیست اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن

پادشاه فصل‌ها، پاییز.

شعری عاشقانه پاییزی

پاییز

با آن هجوم تاریخی

می دانیم

باغ بزرگمان را

از برگ و بار تهی کرده است

در معبرت اگر نه

فانوس های شقایق را

روشن می کردم

و مقدم تو را

رنگین کمانی از گل می بستم

وقتی تو باز می گشتی

شعر پاییز از اخوان

و پاییزِ من

اتفاق زردیست

که میتواند

ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!

حالا تو هی به من بگو

بهار میآید

شعر در مورد پاییز اخوان ثالث

از روز دستبرد به باغ و بهار تو

دارم غنیمت از تو گلی یادگار تو

تقویم را معطل پاییز کرده است

در من مرور باغ همیشه بهار تو

دانلود شعر پاییز اخوان ثالث

زندگی، بدون روزهای سخت نمی شود

روزهای سخت، همچون برگهای پاییزی شتابان فرو می ریزند،

در زیر پاهای تو، اگر بخواهی

فراموش نکن !

برگهای پاییزی بی شک در تداوم بخشیدن به مفهوم درخت 

و مفهوم بخشیدن به تداوم درخت، سهمی از یاد نرفتنی دارند.

شعر پاییزی مهدی اخوان ثالث

تو را دوست‌ می‌دارم‌

و با تو

دیگَرَم‌ به‌ بیداری‌ این‌ گستره‌ی‌ خاموش‌ُ آدمیانش‌ نیاز نیست!

چرا که‌ تو چهار فصل سرزمین‌ منی:

سردتر از زمستان سقّز،

گرم‌تر از تابستان‌ اهواز،

سبزتر از بهار لاهیجان،

و مطلّاتر از پاییزِ برگ‌افکن‌ چی‌چست!

شعر پاییز در زندان اخوان ثالث

اگر گنج‌ ناپدید منی‌،

اگر زخم‌ دریده‌ یا صلیب‌ گور منی‌،

اگر من‌ یک‌ سگم‌ُ تو تنها صاحبمی‌،

مگذار شاخه‌یی‌ که‌ از رود تو برگرفته‌ام‌

و برگ‌های‌ پاییزی‌ اندوه‌ بر آن‌ نشانده‌ام‌ را

از دست‌ بدهم‌

شعر کودکانه پاییزه و پاییزه

از کنار هیزمی خاکستر شده

از گذرگاهی جنگلی می گذرم

 بادی نرم و نابهنگام می وزد

سبکسرانه با بویی از پاییز

شعر پادشاه فصل ها پاییز اخوان

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست

روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من

در شب آخر پرواز خطر یادت نیست

تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست

نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست

شعر پاییزه و پاییزه برگ درخت میریزه

درختان پر شکوفه بادام را دیگر فراموش کن، اهمیتی ندارد

در این روزگار

آنچه را که نمی توانی بازیابی به خاطر نیاور

موهایت را در آفتاب خشک کن

عطر دیرپای میوه ها را بر آن بزن

عشق من، عشق من

فصل پاییز است…

شعر پاییزه و پاییزه برگ از درخت میریزه

چون دوستت می‌دارم

حتی آفتاب هم که بر پوستت بگذرد

من می‌سوزم

پاییز از حوالی حوصله‌ات که بگذرد

من زرد می‌شوم

عاشق می‌شوم

و تا کفش‌های رفتنت ‌جفت می‌شوند

غریب می‌مانم!

و تنها وقتی گریه‌ای گمان نمی‌برم در تو

من سبز می‌مانم

که نیلوفرانه دوستت می‌دارم

نه مانند مردمانی که دوست داشتن را

به عادتی که ارث برده‌اند

با طعم غریزه نشخوار می‌کنند

من درست مثل خودم

هنوز و همیشه دوستت می‌دارم

شعر پاییزه و پاییزه

با ساعت دلم ، وقتِ دقیق آمدن توست

من ایستاده ام ، مانند تک درخت سر کوچه 

با شاخه هایی از آغوش 

با برگ هایی از بوسه  

با ساعت غرورم _ اما 

من ایستاده ام ، با شاخه هایی از تابستان 

با برگ هایی از پاییز

هنگام شعله ور شدن من ، هنگام شعله ور شدن توست

ها … چشم ها را می بندم

ها … گوش ها را می گیرم

با ساعت مشامم _ اینک _ وقت عبور تن توست 

متن شعر پاییزه و پاییزه

دارد پاییز می رسد …

انار نیستم

که برسم به دست‌های تو …

برگ‌ م

پُر از اضطرابِ افتادن … !!!

شعر در مورد پاییز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.